معراجمعراج، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه سن داره

وبلاگ شخصي سيد معراج حسيني

معراج خیلی اذیت میکنه

آقا پسر مامانی به یاد داشته باش این روزهارو مینویسم که بمونه چقدر مامانی رو اذیت میکنی  بزرگترین مشکل من و شما غذا نخوردنته...  که خیلی رنجم میده به خاطر همه چیز گریه میکنی و با گریه کاراتو پیش میبری نمیدونم باید چه کار کنم خیلی به من وابسته شدی یه لحظه که از جلوی چشمات دور میشم هزار بار داد میزنیییی  : مامانینَب مامانینَب آخرش هم با بغض دنبالم میگردی وقتی که بابایی خونست خیلی اذیتش میکنی اونم طفلک بدون هیچ چون و چرایی در خدمت شماست  کافی بفهمی میخاهیم بریم جایی انقد داد میزنی در میزنی گریه میکنی که همیشه یه چیزی جا میذاریم تو خونه... خلاصه اینکه یادت باشه عزیز دلم مارو خیلی اذیت میکنی .ولی با این حال هر روز بیشتر عاش...
12 شهريور 1391

نامه ای برای تو...

همیشه به یاد داشته باشیم که گاهی نامه نوشتن برای کودکمان باعث میشود که کودک ارتباط بیشتری با ما برقرار کند . این نحوه نامه نوشتن ممکن است در سنین مختلف و برای کودکان مختلف متفاوت باشد گاهی نامه میتواند با دو کلمه شروع و تمام شود ."دوستت دارم " اما همین دو کلمه تاثیر بسزایی در روحیه کودک دلبند ما دارد . پس بیایید گاهی این کار را امتحان کنیم . موفق باشید سلام عزیز دلم !معراج مامان  ! روز به روز شیرین تر و دوست داشتنی تر ازقبل می شی و منو میبری به روزهای خوش کودکی و نوجوانی خودم  .. روزهای خوش و شیرین بازی و سرگرمی و شیطنتهای کودکانه که تمام دلخوشیمون همین بود . گل قشنگم !  این...
10 شهريور 1391

درد دل

سلام خداجونم خوبی؟ می خوام دوباره بیام خونت ولی روم نمیشه سرم پایینه چون به حرفات گوش ندادم، دختر خوبی نبودم، ولی بخدا قسم عاشقتم، خیلی دوستت دارم، حتی بیشتر از پدر و مادرم. من باورت دارم و می دونم که تو این دنیا تو بهترین کس منی فقط بعضی وقتا دزدکی چشم ازت می دزدیدم. ولی تو همیشه همراه و مراقب من بودی و هستی تو همیشه بهترینی... بهتر از پدر و مادرم... بهتر از همه... واسه همینه که همه دوستت دارن هر چقدر هم که بد باشن بازم  ته دلشون عاشق تو هستن. تو رو باور دارن و می دونن که تو چقدر خوبی، می دونن که همیشه صلاحشونو می خوای ولی ما آدما بازیگوشیم دیگه، تو ببخش مارو. ...
8 شهريور 1391

معراج برای مامانی دعا میکنه...

پسر عزیزم خیلی وقته که به وبت سرنزدم البته به دلیل کمر دردم از خیلی کارهام عقب موندم ماه رمضونی که گذشت بابایی اکثرا تنها بود الهی بمیرم امسال نتونستم زیاد ازش پذیرایی کنم . حتی عید فطر هم خمنه خودمون نبودیم ماکه خونه عزیز بودیم بابایی هم اومد اونجا البته به لطف خدا و دعای شما گل پسرم،آقاپسرم بهترم و دو روزی میشه که اومدیم خونمون . شما هم تو این چند روزه کمی مامانی رو اذیت میکردی همش دلتنگ بابایی بودی البته حق میدم چون مامانی هم دلتنگ همسر عزیز و مهربونم بودم خلاصه اینکه چون همه خریدار ناز شما هستن کمی لوس شده بودی و همین دلیل خوبی بود که به آشیانه خود برگردیم. ناگفته نماند بابایی الان 10 روزی میشه که تعطیلات تابستانی اش شروع شده و 6 روز هم ...
5 شهريور 1391

معراج و این روزها

ای آنکه تویی ز سوز جانم آگاه به درگهت آورده ام از غصه پناه رسم است که تفحه ای بر دوست دهند این تحفه ماست کوله باری ز گناه . . .   بر سر در بهشت خدا حک شده چنین، بختش بلند هر که گرفتار حیدر است . .   پسر عزیزم ببخشید که زیاد نمیتونم به وبت سر بزنم آخه مامانی این روزها حالم خوب نیست بد جوری کمر درد گرفتم و چند روزی خونه عزیز بودیم و بابایی هم یک روز در میان میومد بهمون سر میزد . الهی بمیرم موقع سحری و افطار تنها میموند ... یکی دو روز اومدیم خونه و قراره امشب هم باز بریم آخه مامانی چند روزی باید برم فیزیوتراپی. پسر گلم این روزا شهادت حضرت علی و از امیرالمومنین میخام که حاجت همه رو بده و پسر و همسر و ...
21 مرداد 1391

کی تا حالا ده تا مروارید کنار هم دیده؟؟؟؟؟

9+1 پسر عزیزم دهمین دندونت نمایان شد . دندان آسیاب بالا سمت راست....به سلامتی عزیزمامانی پسر عزیزم این روزا خیلی شیطونی میکنی.عاشق ماه شدی با یه نگاه ماه رو تو آسمون نشون میدی و میگی : ما ما ما      . حتی چند روز پیش رفته بودیم پیاده روی ،خورشید رو تو آسمون دیدی گفتی : ما . زول زدی و نگاش کردی که کلی اشک از چشمای قشنگت اومد،اونجا بود که تفاوت ماه و خورشید رو فهمیدی. چند روز پیش برای خرید رفته بودیم مجتمع تجاری گلستان .ولی انقد اذیت کردی و بهانه آب بازی رو گرفتی که دسته خالی برگشتیم آخه تو حیاط یه آبنما بود که دست از سرش برنداشتی. گل پسرم یادگرفته میگه : ماه ، آبو(صابون) ، دودٍ(گوجه) ، انگشت اشاره شو ت...
12 مرداد 1391

هفته اول ماه رمضان معراج مریض شد....

آقا معراجم این روزا خیلی شیطونی میکنی طوری که همه به زبون اومدن و ورد زبون همه شدی.هرچقد شیطونی و اذیت کنی اشکالی نداره ولی این روزا تنها غصه مامانی اینه که غذا نمیخوری مثلا به عکس زیر توجه فرمایید رو شاسی های کیس چسب زدیم که اتفاق  ناگهانی رخ ندهد... قربون اون لبخنده پلیدت بشم که میخاستی بری سراغ پریز برق پسر عزیزم چند روزی که گذشت خیلی اذیت شدی دوشنبه از ظهر تب کردی کمی خوب شدی و دوباره... مامانی خیلی ترسیدم ساعت 4صبه سه شنبه رفتیم بیمارستان دکتر شما رو معاینه کرد و کمی دارو تا اومدیم خونه ساعت 5.30شد بابایی رفت سر کار شما خیلی پشت سرش گریه کردی... خلاصه کمی حالت بهتر شد تا ساعت 3بعدازظهر دوباره تب کردی بابا...
7 مرداد 1391

این روزها و معراج

سلام پسر عزیزم . چند روزی که گذشت شما کلی خوش گذرونی کردی خداروشکر. آخه چند روز اول هفته کلی مهمون داشتیم. دوروز عمه زبیده و عمه کبری با بچه هاشون اینجا بودن. روزآخر هم عمه زهرا و امیرعلی و عزیزو آقاجی اومدن. آخرین شب هم همسراشون اومدن به شماکه کلی خوش گذشت با آرزو ، علیرضا ، نیایش ، امیرعلی و کلی ذوق میکردی و شیطونی.یک روز هم رفتیم پارک  عکسهارو مشاهده فرمایید. شما عاشق تاب تاب عباسی هستی... یه خبر خوب دیگهههههههههه : 7+1  شما یه دندون دیگه هم در آوردی.مبارک باشه نازگلی....(دندان آسیاب بالالثه سمت چپ) معراج جون یاد گرفته میگه : پَپو (پتو) ، قویی (قوری،قوره) ، اَنا(انار) ، باطی (باطری)   &...
7 مرداد 1391

ماه صعود روح به اوج فضیلت است.مبارک باد

گنجینه ی نورانی قرآن رمضان است     آرامش دلهای پریشان رمضان است مجموعه ی گلهاست شب وروز عزیزش     یعنی به حقیقت که گلستان رمضان است . . . پسر عزیزم انقد بزرگ شدی که دیگه وقتی صدای اذان رو میشنوی دست به دعا میشی و دستت رو میبری بالا الهی من فدای چشمات و دلت بشم عزیزم. الهی قربون فهم و شعورت بشم. خدایا همه ی مریضا رو شفا بده خدایا گره کار همه رو باز کن آمین ...
31 تير 1391

مادر من بدترین مادر دنیاست

مادر من بدترین مادر دنیاست…....... می‌دانید آخر او هیچ وقت کارهایی را که مادران فداکار و مهربان انجام می‌دهند، انجام نداده است. مثلاً هیچ وقت تا به حال نشده با اینکه مراقبم بوده، بر سر بستر بیماری من تا صبح بیدار بماند. هیچ وقت نشده که باقیمانده غذای مرا بخورد یا لقمه دهنی مرا به دهانش بگذارد. او هیچ وقت به خاطر خراب کردن امتحانم، برای من زار زار گریه نکرده یا مثلاً برای اینکه غذایم را تمام کنم بشقاب بدست دنبال من دور خانه راه نیافتاده است. به نظرم او اصلا من را دوست نداشته باشد چون او هیچگاه فقط برای من بستنی نمی‌خرد، او همیشه همراه من بستنی می‌خورد و بستنی خوردن من را هم تماشا می‌کند. یا مثلا ًوقتی ...
25 تير 1391