معراجمعراج، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

وبلاگ شخصي سيد معراج حسيني

معراج و خونه جديدش

پسر عزیزم ناز خوشگلم این روزا خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم به وبت سر بزنم  البته اینترنت خونه جدیدمون هم وصل نیست . بالاخره اسباب کشی کردیم و جابه جا شدیم  و تو این مدت هم شما کلی شیطنت و بازی گوشی کردی  که زیاد یادم  نبوده که برات تعریف کنم . یکی از بهترین شیرین زبونیهات اینه که : وقتی کار اشتباهی انجام میدی و خودت هم متوجه میشی ، صداتو نازک میکنی و با یه لحن قشنگ میگی : مانی جون قهری؟؟؟ ومن جواب نمیدم و باز هم تکرار میکنی  تا وقتی که بگم قهر نیستم ادامه میدی . و بعد میگی |: هِتَتی (ببخشید) مانی جون آشتیی ومن میگم : بله و بلند میشی و منو میبوسی . الهی قربون دله نازک و مهربونت برم خیلی مهربونی . بعضی وقتها پ...
22 اسفند 1391

شیطونی های معراج در اسباب کشی....

   معراج جونم ، این روزا انقد شیطونی و اذیت و شیرین زبونی میکنی که خودم نمیدونم چیکارت کنم ؟؟؟؟ تازگیا یاد گرفتی میری داخل اتاق میشینی و با جدیت میگی : قهرم هر وقت عصبانی هستی یا کاری که دوست داری انجام بدی و نمیزارم همش میگی : برو برو خونتون ، برو خیابون وقتی صدای یه ماشینی رو میشنوی میگی: سیب زمینی ، گوجه ، پیاز تازگیا یاد گرفتی میگی : من معراجم وقتی منو عصبانی میکنی و میخایی از دلم در بیاری میگی : آقا گرگه اومد(منظورت خودته) وقتی میگم بشمار میگی : دو ،سه ، چهار ، پنج (همیشه یک رو جا می اندازی) شعر النگو و کفگیر و دیگ و پروانه  رو هم یاد گرفتی که سر فرصت برات می ن...
2 اسفند 1391

22 ماهگیت مبارک

سلامی دوباره ... چند وقتی بود که قندی خوشگل و نازم میگفت : تَوَلو مبارَه (تولد مبارک) به خاطر همین تصمیم گرفتم که یه جشن کوچیکه سه نفره بگیریم. به مناسبت 22 ماهگی قناریمون البته ناگفته نماند کیک دستپخت مامانی بود   همیشه بعد از اینکه بعدازظهر ها از خواب بیدار میشی اول میگی : شی یی(شیرینی)   نکته های بد آموز برنامه های تلویزیونی.... بعد میگی : هِنا مُرده(معراج مرد)   ژست نگاه کردن به تلویزیون...کشته مرده این کارات و ژستاتم ناز گلم   در طول روز انقد بازی میکنی، بدو بدو میکنی که شب اول میگی :  پا درده       و بعد میوفتی ر...
23 بهمن 1391

سلامممممممممی دوبارررررره

91.11.10 ــــ سلامی دوباره به همه عزیزان به خاطر این چند وقتی که نبودیم متاسفم.پسر عزیزم آخه مامانی کلی کار داشتم و قضیه ی فروش خونه و خرید خونه ی جدید و دنبال کابینت و پکیج و ... کلی لوازمات دیگه بودیم که اصلا وقت اضافی نداشتم و همچنین نبودن دوربین هم یکی دیگه از عوامل غیبتم شده بود . این عکسهایی که در پایین مشاهده میکنید آخرین روز سالم بودن دوربینمون بود که به مناسبت سالگرد عقد من و مجتبی جونم رفته بودیم بیرون اول رفتیم کلی بازی و تفریح و خوش گذرونی شهر بازی پروما کمی هیجان هم لازمه   نه ؟؟؟؟؟؟/ آخه تو رو خدا فندک دست گرفتنش رو نگاه کنید...... بعد از بستنی خوری دوربین رو ناخاس...
10 بهمن 1391

هفده ربیع الاول، سالروز طلوع خورشید

به آمنه بنت وهب، خدا عطا کرده پسر پسر چه گویم که به خلق، خدا عطا کرده پدر   محمّد وارث پیغمبران است / که او سلطانِ شهرِ دلبران است به حق فرمود حق لایزالی / محمّد علت خلقِ جهان است . . . میلاد خاتم پیامبران بر همگی مبارک     ز آسمان دل من خورشید و مه برآمد / شب میلاد احمد(ص) با پور حیدر آمد همه شادی نمایید که میلاد نبی شد / جلوه ی نور صادق ز بعدش منجلی شد بوی خصال محمد آمد صادق آل محمد آمد صلـوات خـدا بـه مـه جمالش به مه جمالش به رسول و آلش     بر امام منتظر بادا مبارک این ولادت تهنیت بر شیعیان حضرتش از این ولادت رسید شادى شیعیان به عرش اعلى چونکه شد نور رخ ص...
10 بهمن 1391

محرم خداحافظ صفر خداحافظ

دختر بدر الدجی امشب سه جا دارد عزا گاه می گوید پدر گاهی حسن گاهی رضا >>>>>>>>>>> ای کریم آل طه ! بوی غربت حنجره ات، جهانی را غریبانه به گریه می اندازد.   >>>>>>>>>>>>> کمک کردنت به ناتوان از بهترين صدقه است . امام حسن علیه السلام >>>>>>>>>>> هرکجاسلطان بود دورش سپاه و لشکر است، پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است با خبر باشید چشم انتظاران ظهور، بهترین سلطان عالم از همه تنها تر است >>>>>>>>>>>>>   زائری بارانی ام ...
22 دی 1391

معراج جونم مریض شده بود

دوشنبه صبح 91.1011   ـــ معراج جونم ساعت 5 صبح بیدار شد ولی چه عرض کنم ... گلاب بروتون با اسهال و استفراغ . خیلی حالش بد بود هر چیزی میخورد بالا می آورد فکر کردم که نازنین پسرم رودل کرده ولی  تا ظهر حالش خیلی بد شد که آماده شدیم رفتیم بیمارستان البته دوتایی... ولی تا رسیدیم بیمارستان حالت خیلی بد تر شد و مستقیم رفتیم اورژانس ... و دکتر بهت سرم تجویز کرد و کلی شربت و چون تنها بودم زنگ زدم عمه فاطمه و عمو داوود اومدن .ولی خانم پرستا هرکاری کرد نتونست رگه کوچولوتو پیدا کنه الهی مادر فدات بشه دلم آتیش گرفت وقی دوجای دستت رو سوراخ کردن .کاشکی خودم ده برابر مریض میشدم ولی تو رو اونجوری نمیدیدم.از صبح تا ظهر زیر چشمت گود افتاد شکمت ...
13 دی 1391

معراج جونه مامانی ...

پسره عزیزم نازه خوشگلم الهی مامان قربونت بره خیلی دوستت دارم ... این روزا تقریبا جمله سازیت خوب شده دست و پا شکسته جمله سازی میکنی... از حرف زدنت خیلی خوشم میاد خیلی مودب و شمرده شمرده صحبت میکنی ... وقتی میگم قصه آقا گرگه رو تعریف کن ،  میگی : آقا گرگه اومه ببعی هور(اقا گرگه اومد ببعی رو خورد) تازگیا یاد گرفتی وقتی که میخایی بیای بغلم دستای ناز و کوچولوتو باز میکنی و میگی :عادانه(عاشقانه) و میپری و لبم رو بوس میکنی ...  آخ که چه لذتی داره وقتی که لبای کوچولوتو میذاری رو صورتم و بوسم میکنی ... خیلی ناز و خوشگل شدی خیلی باتربیتی  وقتی هرکسی چیزی دستت میده میگی : مَم و (ممنون) وقتی که چیزی دستت و میخای بد...
7 دی 1391

یلدای 1391 مبارک

سلام دوستان آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!! اما تو بشمار تعداد دل هایی را که به دست آورده ای....! بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشانده ای...! بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای...! فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی نگران جوجه ها هم نباش آن ها را بعدا با هم میشماریم ودر آخر " امید وارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت " "پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد" یلدا پیشاپیش بر همه ی  عزیزان مبارک .... بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند. یلدا مبارک   اندوهت را به برگ ها بسپار...
30 آذر 1391

اولین روز برفی 1391

شنبه 1391.09.25 برف نو! برف نو! سلام، سلام بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام پاکی آوردی ای امید سپید همه آلودگی‌ست این ایام   یادته اون روز برفی وسط فصل زمستون تو پریدی پشت شیشه من زدم از خونه بیرون یادته اشاره کردی آدمک برفی بسازم واسه ساختنش رو برفا هرچی که دارم ببازم گوله گوله برف سرد و روی همدیگه می چیدم شاد و خندان بودم انگار که به آرزوم رسیدم  برف میبارد امشب                     و ترا ? خاطره را &nbs...
26 آذر 1391