معراج و این روزها

ای آنکه تویی ز سوز جانم آگاه

به درگهت آورده ام از غصه پناه

رسم است که تفحه ای بر دوست دهند

این تحفه ماست کوله باری ز گناه . . .

بر سر در بهشت خدا حک شده چنین، بختش بلند هر که گرفتار حیدر است . .

پسر عزیزم ببخشید که زیاد نمیتونم به وبت سر بزنم آخه مامانی این روزها حالم خوب نیست بد جوری کمر درد گرفتم و چند روزی خونه عزیز بودیم و بابایی هم یک روز در میان میومد بهمون سر میزد . الهی بمیرم موقع سحری و افطار تنها میموند ... یکی دو روز اومدیم خونه و قراره امشب هم باز بریم آخه مامانی چند روزی باید برم فیزیوتراپی. پسر گلم این روزا شهادت حضرت علی و از امیرالمومنین میخام که حاجت همه رو بده و پسر و همسر و خانواده عزیزم همگی سلامت باشن . آمین

معراج جونم تازگیاهر کلمه ایی رو که بشنوی دست و پا شکسته تکرار میکنی مثلاً : حیا(خیار) ، حَوا(حلوا) ، اَدا(غذا) ،آبو(صابون) ، اِینَ (عینک)، و خیلی چیزهای دیگه رو میگی ولی هنوز جمله سازی بلد نیستی که انشااله بزودی یادمیگیری.

وقتی میگم مثل مَردابشین، به بالش تکیه میدی و پاهاتو می اندازی روی هم

وقتی میگم یه چیزی رو قايم کن ، پشت کمرت نگه میداری و بعد میگی: اُاُاُاُ(یعنی پیداشد)

وقتی میگم معذرت خاهی کن ، دو تا دست کوچولوتو میذاری روی شکمت و فشار میدی

وقتی میگم معراج بزرگ شده ، دستهاتو میبری بالا و روی انگشتهای پاهات می ایستی

قربونت برم که هرکاری مامانی میکنه میخایی تست کنی و از من همه کارهار رو تقلید میکنی

البته چیزی نمیگذره که بازم شیطنت میکنی

سیب های درخچه عزیز رو همه در آوری شیطونک مامانی

این روزا عاشق ماهی شدی وهروقت میریم خونه آقاجون دستور میدی پمپ رو روشن کننو آببازی به راه میاندازی

معراج جونم شبها اینجوری میخابه؟؟؟؟؟؟

چند روزی میشه که شبها روی تختت میخابی