معراجمعراج، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه سن داره

وبلاگ شخصي سيد معراج حسيني

بعد از چند روز

1391/6/15 17:14
نویسنده : مامانی
243 بازدید
اشتراک گذاری

پسرعزیزم چند روزیه که نی نی وبلاگ مشکل داشت و نمیتونستم  خاطراتت رو ادامه

بدم.بذار امروز چندتا خاطره از شیرین کاریهات برات بنویسم

 چند روز پیش  رفته بودی حمام و وقتی که در اومدی طبق معمول مامانی داشتم لباسهاتو جمع میکردم که بندازم ماشین لباسشویی، و به شما گفتم به مامانی کمک کن لباسهارو ببریم شما با یه حالت خیلی شیرین گفتی : اَ اَ اَ اَ  بعد فهمیدم چون لباسها خیس شده این حرفوزدی  خیلی خوشم اومد

 البته هروقت آشغال روی زمین پیدا میکنی میگی : اَ اَ اَ اَ
و میاندازی داخل ظرفشویی و هروقت هم که موقع غذا خوردن لباست کثیف میشه تا عوض نکنم بقیه غذاتو نمیخوری ...  بوس برای توگل پسر

این روزا خیلی شیرین کاری میکنی که زیاد یادم نمیمونه و بیشتر سعی میکنم فیلمبرداری کنم که نمیدونم در آینده چقدر بهش اهمیت میدی ... شاید خیلی خوشت بیاد و تشکر کنی شاید هم بگی :شما چقدر بیکار بودید که از این کارها میکردید

ولی میخام بگم که برای همین چند خطی که گاه گداری به یادگاری میذارم موقع استراحت شماست و به جای اینکه مامانی هم استراحت کنم پای این قلم الکترونیکی میشینم و انقدر کلیدهارو آروم فشار میدم که نکنه گل پسرم از خواب بیدار بشه

چند روز پیش صدای هواپیما میومد و ناخداگاه گفتی : هَوا هَوا(هواپیما)

گل پسری یادگرفته میگه : هوندونه(هندوانه)  ، اوما(خرما) ، اِکتا(یکتا) ، آمو(خاموش) ،اومه(آمد) ، هر(خر) ، هراو(خرگوش) ، مَووووو(صدای گربه)

تنها بهار زندگی ما چند روز پیش رفته بودیم باغ یکی از دوستای بابایی که خیلی خوش گذشت که از روی عکسها میفهمییی

راستی دوازدهمین دندان خوشگله پسرم در امد.دندنا آسیاب لثه بالا سمت راستش

مبارکت باشه قناری

 

البته اول رفتیم اسب سواری خیلی باحال بود

اسب سواری

توی باغ یه کاسکو(نوعی طوطی)  بود که خیلی دوسش داشتی البته با شما هم صحبت میکرد خیلی زیبا بود.وقتی شما میرقصیدی اَدای شما رو در میاورد و میرقصید

طوطی

 

 

 یه آبنمای خیلی خوشگل هم توی باغ بود که شما حکم کردی بری روش بایستی

آبنما

از دست شما پرنده هارو بردن جای دیگه ولی پسر باهوشم از روی صداشون جاشونو پیداکرد

پرنده ها

توی باغ یه استخر بزرگ بود ولی شما میترسیدی بیایی آب بازی البته هر کسی هم که داشت شنا میکرد شما میترسیدی.در ضمن بابایی داشت توی آب پرش میکرد که پای راستش آسیب دید آخه باب جونم به خاطر ما بچه ها آب زیاد پر نکرده بودن  آخه چرا؟؟؟

استخر و آببازی

تابلوی فروهر

مرغ مینای بیچاره هم از دست شما آسایش نداشت

مرغ مینا

پرنده ها میگفتن آب و شما هم حرفشونو گوش میکردی

پرنده ها

خلاصه اینکه بعد از دو روز خوش گذرونی اومدیم خونهخندهخندهخندهخندهخنده

پسرم برای خودش آقا شده

اصلاح صورت

tv روشن کردن

قربون تیپ قشنگت برمممممممم

چه ژسته مردونه ایی

 ژستو برم

مثل مامانی داری کتاب میخونی

درس خوون

 

امروز(91.06.14) نی نی دایی مجید به دنیا اومد یه دخترکوچولوی خوشگل انشااله بعد از خدا در پناه پدرو مادرش بزرگ بشه

 

نقــاش بـاشـے!

چـقــدر می گیـرے


بیایے و صفحه هاے سیاه دلم را رنـگ کنے؟


بـعـــد بـرای دیــوار اتاق دلـــم


یــــک روز آفتابے بکشے که نــــور آفتـــاب تا میـانه اتاق آمــــده باشد


راستـــــے مـــטּ روی صـــورتــم یـــک خنــــــده می خـــواهـــم...


نــرخ ِ خـنـــــده که گـــــران نیســــت؟

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)