آخر هفته چگونه گذشت؟
پنجشنبه بعد از دانشگاه مامانی اومدم خونه عزیز دنبالت و رفتیم خونه دوست مامان، زهرا خانوم و دخترش باران. که به جز ما محدثه خانوم و دخترش یسنی هم بودن . شما سه تا جوجه هر کاری خواستین انجام دادین و شیطونی کردین...
پنجشنبه که میرفتم دانشگاه عزیز سیر و باقالی و... گرفته بود که برای ما درست کنه (دسته عزیز عصمت درد نکنه) که شما هم نشسته بودی و کمکش میکردی مرد کوچولوی من...
جمعه یه سر رفتیم خونه آقا جون و...
اول رفتیم باغ خودمون که آقا معراج آبیاری کنه
و بعد کلی خاک بازی کردی و شیطونی هات هم که جای خودش رو داشت
نمک خوردی و نمکدان هم شکستی موقع رفتن گفتی بزار اینجا یه جیش کنم
و بعد رفتیم باغ آقا جون و میگفتی : دارم کشاورزی میتونم
انقد شورش رو درآوردی که خودتو به چه روزی انداختی
دستات که کثیف شد انقد غرغر کردی که ... خوردی زمین
و اما چندتا عکس دیدنی
آقا معراجه خوشگله من که مثل گلی و بوی گل میدی ایشالا عمرت گل نباشه خوش تیپه مامانی... ایشالا داماد شی
تا اطلاع ثانوی و درس و دانشگاه مامان آخر هفته هامون اینگونه گذشته و میگذرد.....