شیطونی های آقا معراجِ گل گلی
نی نی مامانی انقد بزرگ شدی که هفته پیش با بابایی رفته بودی باشگاه وقتی که اومدی احساس کردم چقد بزرگ شدی ، یک لحظه دلم گرفت که بعد ها انشااله بزرگ شدی میری دنبال کار و برنامه های خودت و مامانی رو تنها میزاری مثل همه جوونها . ولی خب اشکال نداره پسر گلم امیدوارم همیشه هرجا که هستی سالم و خشنود و خوشبخت باشی و همین برای مامان کافیه . رسم دنیا همینه ..
خلاصه بعد که از باشگاه اومدی با بابایی رفتی یه دوش حسابی گرفتی و کلی آب بازی کردی
چند روز پیش رفته بودیم برای خرید که شما رفتی تو یه مغازه که پر بود از وسایل دخترانه و الان و بلان که تل میخایی و بالاخره تل مورد علاقه تو پیدا کردی و خریدی... الان حدود یکماهی میشه که همش پیشته و ازش استفاده میکنی و هیچیش هم نشده .حالا اگه مال مامانی بود لحظه اول ناکارش کرده بودی
جالبه گفتی: مامانی میخندم عکس بگیر بزار تو ددلاگم(وبلاگم)
معلومه که خنده زوری میکنی
قریون اون قیافه و تیپ جوانانه و خوشگلت برم خوش تیپه عسلکم.موهاتو فشن کردم میگی: مامان دست نزنی موهامو خراب کنی
عاشق تخم مرغ هستی هر صبح ازت میپرسم صبحانه چی میخوری؟
میگی : توتودو(تخم مرغ)
تازه اول میگی : بده جوجو ناز کنم
تازگی یادت گرفتی ، بابا جون که از سرکار میاد یه وقت لباسشو میپوشی ، یه وقت کیفشو برمیداری، و یه وقت هم ملاحظه فرمایید....
جورابشو میپوشی و میگی : میخام برم سر کار پول بیارم ...
و اما ماجرای دیگر ناگفتنی ست و فقط و فقط نگاه کنید...
پسر عزیزم خیلی شعر یادت گرفتی وقتی که اینترنت خونمون وصل شد و وقت بیشتری داشتم هم شعر هاتو میزارم و هم لالایی هایی که برات میخونم و دوست داری ، باشه فندوقم...