گردش آخرین شنبه پاییز1391
91.09.25 شنبه ــ معمولا این روزها که هوا سرد شده زیاد بیرون نمیریم و خیلی کمتر به گردش میریم ولی امروز که باباجون از سرکار اومد سه تایی رفتیم بیرون که خیلی هم خوش گذشت ... اول رفتیم پارک و بعد رفتیم رستوران پسر خاله که از اون پیتزاهای معروفش نوش جان کنیم ... که شما هم خیلی مردونگی کردی و شیطنت هات کمتر شده بود نسبت به سری پیش ما رو کمتر اذیت کردی ... و بعد که اومدیم خونه با ، بابایی بایی(بابامجتبی) کلی کشتی گرفتی و بازی کردی البته ناگفته نماند صبح هم یه دوش حسابی گرفتی و کلی هم آب بازی کردی از روی عکسها خودت میفهمی که امروز چقدر خوش گذرونی کردی...
پسر گلم ان شااله همیشه خوش باشی و لبات خندون
یه دوش حسابی برای یک روز عالی
این حوله تن پوش خوشگلت که برای سیسمونیت هم هست تو کمدت ، جز اشیای فراموش شده بود که مامانی دیشب پیداش کردم دست عزیز و باباجون هم درد نکنه که به فکر الانت هم بودن
شما چه میدونید معراج داره به چی یا کی اینجوری با دقت نگاه میکنه؟؟؟
به دخترای همسایه
من خودم چیزی نمیگم خودتون قضاوت کنید....
یه شام حسابی در یک روز حسابی در کافی شاپ پسر خاله
عزیز جونم ، مراقب انگشتات باش، تمام شد بازم برات میخرم
معراج تازگیا وقتی میخاد کشتی بگیره با این ژست میاد جلو
یک خواب حسابی بعد از یک روز حسابی