این چند وقتی که نبودیم...
پسر عزیزم ، نازه خوشگلم ... چند وقتیه که خیلی کار دارم و سرم خیلی شلوغه که ان شااله اگه صد در صد شد برات تعریف میکنم ولی الان وقتش نیست .. خلاصه اینکه دومین عاشورا و تاسوعا زندگی شما سپری شد و شما تو این مدت گذشته خیلی پیشرفت کردی احساس میکنم بزرگ شدی فهمیده تر شدی و همه چیز رو درک میکنی ... خنده ،گریه ، صدای بلند ، ناراحتی ، شادی ، وقتی میگه آروم صحبت کن متوجه میشی ، در جواب سوالاتمون آره یا نه رو به خوبی تشخیص میدی و خیلی چیزهای دیگه که الان حضور ذهن ندارم . و چقد زود گذشت ساله گذشته و برای مرور خاطرات چند تا از عکسهای سال گذشته محرم رو برات میذارم... حالا بریم سراغ عکسها
محرم 1391 مراسم شیر خواران حضرت علی اصغر(ع)ـ اولین جمعه هر محرم این مراسم برگزار میشه ولی گل گلی مامانی انقد اذیت کرد که حتی یه عکس خوب هم نتونستم از شما بگیرم
به خاطر سردی هوا و اذیت و شیطونی کردن شما آقاپسر ، من و بابایی اصلا نتونستیم در مراسم عذاداری امام حسین شرکت کنیم و مراسم ها رو از تلویزیون دنبال میکردیم. البته چند شبی سوار بر ماشین هم خیابون ها رو دور میزدیم که شما اذیت نشی
امسال هم مثل سالهای گذشته خونه آقاجون مراسم پختن حلیم برگزار شد که ظهر تاسوعا حلیم رو بار میذارن و صبح عاشورا تقسیم میشه البته سر آشپز این 6 تا دیگ حلیم هم بابا مجتبی است... ان شااله امام حسین نگهدارت باشه مجتبی جونم....
این هم سهم نذری پسرم در ظهر عاشورا
شام غریبان امام حسین(ع)
دعا کردن پسرم به هنگام شنیدن اذان
یکی از کارهایی که شما تازه یاد گرفتی
عزیز قشنگترینم
یه دوش حسابی بعد از چند روز دوری از خانه
بدون شرح
تازگیا یاد گرفتی میگی : کامی تِ ، ماهی جوجو قوقولی شیر(کامپیوتر روشن کن ماهی و جوجو و ... ببینم)
وقتی که میبینی ما عکسهای متنوع میبینیم شما هم در خواست خودت رو میدی عزیزم.
همیشه میایی خودتو تو همه کارا دخالت میدی و میگی : کو اَ (کمک)
این چند وقت صدای دسته رو که میشنویدی میگفتی : حُتی حُتی ک َ بَلا
وقتی که کار اشتباه میکنی میگی : هِ تَتی (ببخشید)
وقتی که میگم سید معراج شما میگی : حُتُیی (حسینی)
میگم پرنده چیکار میکنه؟ میگی:پروا(پرواز) میگم کجا ؟ میگی : آقِمو (اسمون)
انقد با فهم و شعوری صبح که از خواب بیدار میشی اول میگی : هَلام (سلام) بعد میگی : بیدا(بیدارشو) بعد میگی : نایار(یعنی گرسنه امه)