پسر مهربونم...چقد تو ماهیییی
آخه حرفی هم برای گفتن میمونه؟؟؟؟
دیروز بعد از اینکه آب خوردی طبق معمول بقیه شو ریختی زمین ولی فورا خودت گفتی : تَیی تَیی(تمیز میکنم )
آخه شما چقدر مهربونی؟؟؟خدا؟؟؟؟البته ناگفته نماند مهربونیت مثل باباته
که عزیز دل منه و خیلی هم دوسش دارم
معراج داره ادای باباشو در میاره هم باکامپوتر کار میکنه هم با تلفن صحبت میکنه...
دیروز غروب رفتیم پارک و شما هم درخواست کردی تنهایی میخایی قدم بزنی...
معراج عاشق دالی بازیه...
نمیدونم چرا گل گلی مامان از سرسره میترسی؟؟؟؟؟؟؟
معراجه عزیزم چند روزیه که صبحها که از خواب بیدار میشی همش بهانه بابایی رو میگیری و همه جا رو دنبالش میگردی و با صدای بلند داد میزنی : بابایی بایی ، بابایی بایی و من از شما میپرسم بابایی کجاست ؟ میگی : کا ، کا(سرکار)
معراج گلم ماه وستاره رو تو آسمون تشخیص میدی چند روز پیش غروب رفته بودیم بیرون و ستاره ایی تو آسمون نبود و شما همش میگفتی :
اِتاره اِتاره نی نی(ستاره نیست)...شبها که ماشین سوارمیشیم شما شیشه رو تا آخر میکشی پایین و سرتو میذاری رو در و همش ماه رو نگاه میکنی. قربون روح لطیفت برم فندق مامان
معراج به جوراب میگه : بوبا