معراجمعراج، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه سن داره

وبلاگ شخصي سيد معراج حسيني

هفته ایی که گذشت ...

1391/7/9 15:46
نویسنده : مامانی
278 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم ،معراج گلم نمیدونم خاطرات این روزهاتو چه جوری باید نگه دارم چون خیلی زیاده از نظر من همه کارها و حرکاتت جالبه و باید به یادگار بمونه ولی تا جایی که بتونم از شما فیلم برداری میکنم و عکس میگیرم و خلاصه اونهارو تو وبلاگت میذارم

 

 

چند شب پیش بابایی حالش خوب نبود ، رفتیم بیمارستان شما خیلی اذیت میکردی وقتی بهت میگفتم اگه اذیت کنی آقای دکتر؟؟؟ خودت میگفتی : آمپو و باسن مبارک رو هم نشون میدادی (البته باکمی ترس) و درنهایت وقتی کارمون تمام شد و خداحافظی کردیم شما هم خیالت راحت شدو گفتی : ممنو ممنو و کمی هم دولا شدی انقدبلند گفتی که هرچی مریض اونجابود به شما خندیدن

 

معراج عروسکهاشو خیلی دوست داره (البته از نوع حیوون و پولیشی)

عروسک

تنها یار و یاور همیشگی معراج : اِنِنا (النا)

تنها دوست معراج

آخه همه میگن اگه معراج بد غذا بزارین خودش بخوره . قابل توجه این سری افراد

غذاخوردن

 

 

غذا میخوردی و به تقلید از من میگفتی : قاتی قاتی ، قاتی قاتی

 

عزیز دلم غذا رو خودت ریختی رو لباست گریه هم میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وقتی لباسات کثیف شد گریه میکردی و میگفتی : اَییی اَیییی

(آخه معراج خیلی وسواس داره به کثیفی)

از کثیفی متنفری

خوشحالی تعویض لباس بعد از کلی ....

خوشحالی

قربونت برم که تو چقد مهربونی برا مامان همه کار میکنی از جمله : جارو کشیدن ، گردگیری کردن ،برام کنترل میاری ، موبایلمو برام میاری ، کیفمو میاری ،

چند روز پیش موبایلم رو میز بود گفتم که برام بیاری قدت نرسید صندلیتو گذاشتی زیر پات و دستت رسید و برام آوردی . الهی فدات شم که انقد باهوشی ومهربونی خوشملمممممم

کمک کردن

چند روز پیش که داشتیم میرفتیم بیرون ،من و بابایی داشتیم صحبت میکردیم و اصلا حواسمون به شما نبود . یک لحظه چشمم افتاد به شما کمی اخم کردم که مثلا داری چه کار میکنی که شما متوجه اخمم شدی و گفتی :     نی نی ممه ، نی نی ممه

ممه دادن به نی نی

عزیز دلم همه حیوونهای کتاب پارچه ایی تو میشناسی ازجمله:

مومو(میمون) ، هیر(شیر)  ، پَ وا اِ (پروانه)  ، اودَک(جوجه) ، هیل (فیل)  ،

دی دی (پیشی)  ، هَپو(هاپو) ، گاو وبعضی وقتها میگی: مومو ، ببعی

کتاب پارچه ایی

چند روز پیش داشتیم خاله بازی میکردیم (من و شما)کیفتو انداختم و گفتم برو مدرسه شما هم الانو بلان میگفتی : مَ بَده . که بابایی اومد و یک ساعتی شمارو برد پارک و مامانی هم رفتم ورزشگاه برای پیاده روی(البته الان دو هفته میشه که با دوستام میرم )

مدرسه رفتن

معراج عاشق توپ بازی تو استخرشه و بیشتر از همه دوست داره همه چیز رو قایم کنه و بعد با صدای بلند میگه : نی نی نی (نیست)

توپ بازی

این هم نمونه ایی دیگر از خواب شماست . روزایی که خیلی بازی میکنی همینجور میوفتی رو رخت خواب و خوابت میبره....

خوابیدن

این بود خاطرات چند روز گذشته آقای آقاها خان علی خان>> آقا معراج


موقعی که با دو تا هواپیما یا دوتا ماشین بازی میکنی به هم میزنیشون و بعد میگی : تَدا دُف(تصادف)

تازگیا عاشق تخم مرغ شدی.ازت میپرسم ناها ر چی میخوری ؟ میگی:تُ تُ دُ میگم شام چی میخوری ؟ میگی :تُ تُ دُ  میگم صبحانه چی میخوری؟ میگی: تُ تُ دُ (تخم مرغ)  .

دیشب کلی زحمت کشیدم و شام درست کردم موقع شام تخم بلدرچین هایی که سفارش داده بودم رسید . شما هم حرفه خودتو زدی شام نخوردی که نخوری گفتی :تخم مرغ و من هم از خدا خواسته چندتا تخم بلدرچین رو برات سرخ کردم و تا آخر هم خوردی... نوش جانت زال زالک مامانی

معراج یاد گرفته میگه : تدادُف ( تصادف) ، اِساتی(اسمارتیز) ، مَبَنی(بستنی) ، م بده(مدرسه) ، تُ تُدُ(تخم مرغ)

معراج صدای هواپیما ، موتور و بوق ماشین رو هم تشخیص میده

خبر خبر خبر

معراج بن بن بن مقدماتی شو تمام کرده .....به امید موفقیت های بیشتر

معراج بلده تا دو بشماره : هِک ـ دو


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)