هفته ایی که گذشت ...
پسر عزیزم ،معراج گلم نمیدونم خاطرات این روزهاتو چه جوری باید نگه دارم چون خیلی زیاده از نظر من همه کارها و حرکاتت جالبه و باید به یادگار بمونه ولی تا جایی که بتونم از شما فیلم برداری میکنم و عکس میگیرم و خلاصه اونهارو تو وبلاگت میذارم
چند شب پیش بابایی حالش خوب نبود ، رفتیم بیمارستان شما خیلی اذیت میکردی وقتی بهت میگفتم اگه اذیت کنی آقای دکتر؟؟؟ خودت میگفتی : آمپو و باسن مبارک رو هم نشون میدادی (البته باکمی ترس) و درنهایت وقتی کارمون تمام شد و خداحافظی کردیم شما هم خیالت راحت شدو گفتی : ممنو ممنو و کمی هم دولا شدی انقدبلند گفتی که هرچی مریض اونجابود به شما خندیدن
معراج عروسکهاشو خیلی دوست داره (البته از نوع حیوون و پولیشی)
تنها یار و یاور همیشگی معراج : اِنِنا (النا)
آخه همه میگن اگه معراج بد غذا بزارین خودش بخوره . قابل توجه این سری افراد
غذا میخوردی و به تقلید از من میگفتی : قاتی قاتی ، قاتی قاتی
عزیز دلم غذا رو خودت ریختی رو لباست گریه هم میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی لباسات کثیف شد گریه میکردی و میگفتی : اَییی اَیییی
(آخه معراج خیلی وسواس داره به کثیفی)
خوشحالی تعویض لباس بعد از کلی ....
قربونت برم که تو چقد مهربونی برا مامان همه کار میکنی از جمله : جارو کشیدن ، گردگیری کردن ،برام کنترل میاری ، موبایلمو برام میاری ، کیفمو میاری ،
چند روز پیش موبایلم رو میز بود گفتم که برام بیاری قدت نرسید صندلیتو گذاشتی زیر پات و دستت رسید و برام آوردی . الهی فدات شم که انقد باهوشی ومهربونی خوشملمممممم
چند روز پیش که داشتیم میرفتیم بیرون ،من و بابایی داشتیم صحبت میکردیم و اصلا حواسمون به شما نبود . یک لحظه چشمم افتاد به شما کمی اخم کردم که مثلا داری چه کار میکنی که شما متوجه اخمم شدی و گفتی : نی نی ممه ، نی نی ممه
عزیز دلم همه حیوونهای کتاب پارچه ایی تو میشناسی ازجمله:
مومو(میمون) ، هیر(شیر) ، پَ وا اِ (پروانه) ، اودَک(جوجه) ، هیل (فیل) ،
دی دی (پیشی) ، هَپو(هاپو) ، گاو وبعضی وقتها میگی: مومو ، ببعی
چند روز پیش داشتیم خاله بازی میکردیم (من و شما)کیفتو انداختم و گفتم برو مدرسه شما هم الانو بلان میگفتی : مَ بَده . که بابایی اومد و یک ساعتی شمارو برد پارک و مامانی هم رفتم ورزشگاه برای پیاده روی(البته الان دو هفته میشه که با دوستام میرم )
معراج عاشق توپ بازی تو استخرشه و بیشتر از همه دوست داره همه چیز رو قایم کنه و بعد با صدای بلند میگه : نی نی نی (نیست)
این هم نمونه ایی دیگر از خواب شماست . روزایی که خیلی بازی میکنی همینجور میوفتی رو رخت خواب و خوابت میبره....
این بود خاطرات چند روز گذشته آقای آقاها خان علی خان>> آقا معراج
موقعی که با دو تا هواپیما یا دوتا ماشین بازی میکنی به هم میزنیشون و بعد میگی : تَدا دُف(تصادف)
تازگیا عاشق تخم مرغ شدی.ازت میپرسم ناها ر چی میخوری ؟ میگی:تُ تُ دُ میگم شام چی میخوری ؟ میگی :تُ تُ دُ میگم صبحانه چی میخوری؟ میگی: تُ تُ دُ (تخم مرغ) .
دیشب کلی زحمت کشیدم و شام درست کردم موقع شام تخم بلدرچین هایی که سفارش داده بودم رسید . شما هم حرفه خودتو زدی شام نخوردی که نخوری گفتی :تخم مرغ و من هم از خدا خواسته چندتا تخم بلدرچین رو برات سرخ کردم و تا آخر هم خوردی... نوش جانت زال زالک مامانی
معراج یاد گرفته میگه : تدادُف ( تصادف) ، اِساتی(اسمارتیز) ، مَبَنی(بستنی) ، م بده(مدرسه) ، تُ تُدُ(تخم مرغ)
معراج صدای هواپیما ، موتور و بوق ماشین رو هم تشخیص میده
خبر خبر خبر
معراج بن بن بن مقدماتی شو تمام کرده .....به امید موفقیت های بیشتر
معراج بلده تا دو بشماره : هِک ـ دو