عکسهایی درحوالی عیدغدیر
پسر عزیزو قشنگ و مهربونم چهارشنبه بعد از ظهر شما رفتی خونه آقاجی و مامانی و بابایی رفتیم خرید ولی چه خریدی.... نقشه کلی خرید داشتیم ولی وقتی قیمتها سه برابر شده بود ... به همین خاطر کمکی خرید کردیم و مامانی شب اومدم پیش شما و باباخوشگله تنهایی رفت خونهوما پنجشنبه رفتیم خونه باباجی(باباجون که میشه بابای مامانی)وبابامجتبی هم پنجشنبه اومد و تا جمعه غروب اونجا بودیم و برای شام دوباره رفتیم خونه آقاجون و از جمعه شب مهمان نوازی شروع شدو تا روز شنبه غروب که اونجا بودیم کلی مهمان اومد و شما هم برای همه شیرین زبونی میکردی و مهمونها از آقاجون عیدی ناقابلی که تنها ارزش معنوی داره دریافت میکردند و شما هم کلی عیدی جمع کردی خلاصه جونم بگه که از دیشب اومدیم خونه شما کلی بهانه بچه ها و عزیزا و پدر بزرگهاتو میگیری و مامانی رو کلی اذیت کردی.... ولی اشکال نداره درکت میکنم چون مامانی هم از دیشب به خاطر تنهایی کلی دلم گرفته
معراج در روز عید غدیر... قربون اون چشمای نازدارت برم خوشگله
تل مامانی رو از کشو برمیداری و میگی : م َ دوهتر (دختر شدم )
تازگیا عاشق هواپیما شدی و محکم به در و دیوار میکوبی و بع میگی:: تدادُف (تصادف)
پسر عزیزم تازگیا عاشق بازی قایم موشک شدی
وقتی ازت میپرسم ببعی غذا چی میخوره ؟ میگی : عَیَف (علف)
وقتی ازت میپرسم خرگوش غذا چی میخوره ؟ میگی : هَیی(هویج)
وقتی ازت میپرسم چه فصلی هستیم ؟ میگی : پایی (پاییز)
وقتی ازت میپرسم ماهی کجا زندگی میکنه ؟ میگی : دَیا(دریا)
خیلی نازی خیلی خوشگلی خیلی مهربونی خیلی باهوشی خیلی دوستت دارم
مامان امیر علی ممنونم از راهنمای های شما