معراجمعراج، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

وبلاگ شخصي سيد معراج حسيني

روز مادر

فاطمه یعنی شرف،یعنی حجاب, فاطمه فخر زنان، روز حساب فاطمه یعنی رضای کردگار شاهکار  خلقت  پروردگار همسر عزيزم روز زن بر شما مبارك باشه  و ايشالله هميشه سرزنده و شاد باشي و اميدوارم بتونم زحماتت رو جبران كنم... دو موجود هستی گرامی تر است یکی میهن و دیگرش مادر است ستایش کنم زن که او مادر است که مادر سزاوار زیب و زر است تو ای مادر من نوای میهن من کنم خواب در اغوشت ای سرور من    ...
9 ارديبهشت 1392

روزگار معراج و مامانی

معراج یه روز گریه میکرد به خاطر کارتون. چون اون روز خیلی تلویزیون نگاه کرده بود من اجازه نمیدادم . رفت و النا رو آورد و گفت: مانی جون اِننا میخادکارتون ندا تونه ، اجازه هس. ************* یک روز دیگه اون میخاست کارتون نگاه کنه و من هم فیلم. مشغول تماشای تلویزیون بودم و اومد گفت : واسه خودتم نزار . وبعد تلویزیون رو خاموش کردو رفت . وای خدایا چقدر خنده دار بود من و بابایی مردیم انقد که خندیدیم. ************* وقتی میریم بیرون میگم پسرم بیا کلاه تو بزار سرت . با جدیت میگه: هوا خوبه (همچین روی به تاکیید میکنه که میخوام بخورومش). ************* وقتی که هوا کمی سرد میشه و میخوام لباس بیشتری تنش کنم . میگه : پیرن دیگه بسه آخه قر...
9 ارديبهشت 1392

سيزده بدر1392

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ست / دریاب که هفته‌ی دگر خاک شده ست می نوش و گلی بچین که تا در نگری / گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست (با آرزوی روزی شاد در کنار طبیعت). به مناسبت سیزده بدر رفتیم باغ آقا جون(بابای بابایی) و مثل همیشه از شیطنت و شلوغی گل کاشتی و چون همه هم شما روخیلی  دوست دارند هیچ اعتراضی نمیکنند. معراج عمه و دختر عمه رو در خوردن سبزی کوهی با سرکه همراهی میکنه معراج داره از درخت هم بالا میره معراج در سبزه زارها ای شیطون دیدم که یواشکی سبزه گره میزدی... البته موقع سبزه گره زدن کلی عمه فاطمه رو هم اذیت کردیم... آخه عمه فاطمه یه نینی تقریبا پنج ماهه تو راه داره... یعنی اینکه سال پیش این موقع...
9 ارديبهشت 1392

معراج داره میره مسافرت

اولین مسافرت معراج در سال 1392 روز دوم فروردین روز جمعه بود.( که البته هفتمین مسافرت معراج به حساب می آد).ناگفته نماند امسال برنامه ایی برای مسافرت نداشتیم ولی چون عروسی دعوت بودیم باید میرفتیم.خلاصه اینکه ما سه نفر با عزیز و بابا جون(مامان و بابای مامان زینب) مسافرت طولانی خود را   به جنوب شروع کردیم .  معراج در حال خدا حافظی با خانه وقتی رسیدیم اصفهان برای خواب و استراحت رفتیم منزل یکی از دوستان خانوادگی عزیز. البته چون خیلی شلوغ بود و هم اینکه وقت زیادی نداشتیم نتونستیم اصفهان را بچرخیم. بعد از یک روز در راه بودن رفتیم کازرون خونه خاله عفت البته مسیر اصفهان کازرون رو از جاده یاسوج رفتیم که خیلی هم با صفا بود  ...
9 ارديبهشت 1392

چهارشنبه سوری 1391

تق تق فش فشع.فاصلمون کم بشه! هیزم ونفت واتیش.دوستت دارم خداییش! سیب زمینی به سیخه.عکس گلت به میخه! غماتو بیار فوتش کن کینه داری شوتش کن! هوا بهاری میشه سرما فراری میشه! زردی ازت دور بشه هرچی میخوای جوربشه! 4شنبه سوری مبارک سلامی دوباره آخرین سه شنبه سال 1391 هم فرا رسید و مثل همیشه ما هم آماده شدیم برای مراسم چهارشنبه سوری... معراج جونم انگار میدونست امشب چه شبیه که انقد ذوق میکرد. همش میگفت : بییم بییم(بریم) البته غروب همان روز هم اول اقا معراج رو بردیم آرایشگاه که برای عید آماده شه...... ,وکمی هم براش خرید کردیم و اما شب فرا رسید و آتیش بازی شروع شد... مگه میشد جلوی معراج رو گرفت؟؟؟خلاصه تا تونست شیطنت و بازیگوش...
9 ارديبهشت 1392

تولد معراج جونم

اکنون به جای دستانم دو بال طلایی میخواهم تا در زیباترین تاریخ تقویم برای ستاره باران کردن شب تولدی تا آسمان پرواز کنم و بر روی ماه بنویسم... مجتبی جونم تولدت مبارک.... معراج جونم تولدت مبارک مجتبای عزیزم، همسر نازنینم امیدوارم سالیان دراز تولدت را جشن بگیرم و در پناه خداوند همیشه سلامت و تندرست باشی.دنیا دنیا دوستت دارم معراج جونم ، مامانی جونم امیدوارم همیشه زیر سایه ی خداوند سالم و سلامت و موفق و پیروز باشی .  دوستتون دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه عزیزانم تولدتان مبارک به مناسبت تولد همسر و پسر نازم (آخه هردو تولد 20 فروردین هستند) یه جشن کوچیک تدارک دیدم که فقط بابابزرگها و عزیزها دعوت بودن . البته بع...
9 ارديبهشت 1392

نوروز 1392

بهار رسید و هوا پر شده ست از “دوستت دارم”هایی که برایت به دست باد سپرده ام… مبادا پنجره ات بسته باشد..! عیدت مبارک لحظه تحویل سال 1392ه ش به ساعت رسمی جمهوری  اسلامی ایران: ساعت 14 و 31 دقیقه و 56 ثانیه  روز چهارشنبه 30 اسفند  1391سال مار تو اگر دلگيري، لحظه اي چشم ببند، اندكي اشك بريز، و بخوان نام مرا، 
 به تو من نزديكم، نام من يزدان است، لقبم ايزد پاك، تو مرا زمزمه كن، خواهم آمد سويت، بي صدا يادم كن، يا كه فريادم كن، كه منم منتظر فريادت یک زمستان  دیگر هم گذشت... یک بهار دیگر در راه است...  ولی ... پسر عزیزم : به همین سرعت روز و ماه و سال میگذرد...
22 فروردين 1392

ماجراهاي معراج و النا

کماکان همبازی معراج الناست.  وقتی من نمیزارم معراج جونم تلویزیون نگاه کنه میگه: مانی جون اِنِنا میخاد کارتون ندا تونه..(نگاه کنه) میگه  : مانی اِنِنا مثله آیدا(آیسا)ممه میخوره.. قربون لهجه قشنگت برم که به نکن میگی: نتون به نگاه میگی: ندا میگه : مانی اننا لالا داره.وقته لالای انناست خلاصه اینکه هر چی میبینه سر النا خالی میکنه . چند روز پیش دیدم النا رو گذاشته رو تاب و میخونه: تاب تاب عباسی خدا اننا رو نندازی اگه میخایی بندازی بغل معراج بندازی ...
22 فروردين 1392