معراجمعراج، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه سن داره

وبلاگ شخصي سيد معراج حسيني

معراج داره میره مسافرت

1392/2/9 8:29
نویسنده : مامانی
509 بازدید
اشتراک گذاری

اولین مسافرت معراج در سال 1392 روز دوم فروردین روز جمعه بود.( که البته هفتمین مسافرت معراج به حساب می آد).ناگفته نماند امسال برنامه ایی برای مسافرت نداشتیم ولی چون عروسی دعوت بودیم باید میرفتیم.خلاصه اینکه ما سه نفر با عزیز و بابا جون(مامان و بابای مامان زینب) مسافرت طولانی خود را   به جنوب شروع کردیم . 

معراج در حال خدا حافظی با خانه

وقتی رسیدیم اصفهان برای خواب و استراحت رفتیم منزل یکی از دوستان خانوادگی عزیز. البته چون خیلی شلوغ بود و هم اینکه وقت زیادی نداشتیم نتونستیم اصفهان را بچرخیم. بعد از یک روز در راه بودن رفتیم کازرون خونه خاله عفت البته مسیر اصفهان کازرون رو از جاده یاسوج رفتیم که خیلی هم با صفا بود

 ... یک روز آنجا ماندیم و بعد حرکت کردیم طرف برازجان یعنی وطن مامانی همیشه وقتی نزدیک آنجا میشدیم و شرجی آنجا از شیشه ماشین به تنم مینشست یه حال و هوای دیگه داشت ولی ایندفعه اینجوری نبود....

خلاصه اینکه برازجان یکی از شهرستانهای استان بوشهر است و منزل دایی ابراهیم(دایی مامان) آنجاست و همیشه عید ها بیشتر از 30 نفر مهمان آنها هستند و دایی و زن دایی مهربانم با مهربانی از همه پذیرایی میکنند.

 جاده یاسوج(تو مسافرت معراج همش پیش بابایی بود البته فقط بجز موقع خواب)

امامزاده آقا سید حسین در نزدیکی کازرون

نخلستان های دالکی

معراج در حال رانندگی و کمک به بابا رضا

معراج جونم انقد که ماهی دوست داره، تصمیم گرفته بودم وقتی رفتیم بوشهر ببرمش بازار ماهی فروشها....

البته از میگو هم بی نصیب نموند

همش میگفت : مانی جون ماهی میخری؟  که براش دوتا ماهی خریدم

معراج در بوشهر

معراج در ساحل دریای خلیج فارس

وقتی رفتیم دریا از ذوق و شوقت چیکارا که نمیکردی.به خاطر همین یه عکس خوب نتونستم ازت بگیرم

معراج و شن بازی

معراج و قایق سواری... میگفتی : دریابرو تندتر برو... و برعکس ثنا و ستایش و بقیه بچه ها اصلا نمیترسیدی...(به خاطر عروسی کل اهل فامیل اومده بودن جنوب)

اینجا گریه میکردی و میگفتی پیاده نشیم...

تو مسافرت به خاطر عروسی چون سرم شلوغ بود،هروقت خلوت میکردی کارای خطر ناک انجام میدادی. مثلا...

معراج در عروسی

معراج با بچه ها...دوقلوهای خاله فاطمه(ثناوستایش)ـ حمیدرضا(پسردایی مسعود)

معراج روز ششم فروردین(روز عروسی) مریض شد و به خاطر همین تصمیم گرفتیم با هواپیما برگردیم و رفیق نیمه راه عزیز و باباجون بشیم..

معراج در فرودگاه بوشهر

از صدای هواپیما و هلی کوپتر ذوق میکردی

مسافرت خوبی بود و روز هفتم خونه بودیم و دوباره به عید دیدنی  و مهمانداری پرداختیم .ولی شما مگه اجازه میدادی چیزی رو میز بمونه. وقتی مهمان میومد خونمون خیلی اذیت میکردی ... وقتی هم مهمانی میرفتیم فقط مشغول ماهی بازی بودی....

البته یه سری دیگه از عکسها هم هست که هنوز به دستم نرسیده و سر فرصت برات میذارم گل گلی مامان.

امیدوارم عید نوروز به همه نی نی ها و دوستان و آشنایان خوش گذشته باشه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نرگس مامان باران
27 فروردین 92 10:30
سلام عزیزم دخمل من باران مظفری تو جشنواره عکس آتلیه سها شرکت کرده ممنون میشم اگه به وبلاگمون بیایی و به لینک مستقیم آتلیه بروید و امتیاز 5 رو بهش بدید خیلی وقتتون رو نمیگیره با تشکر