همسرعزیزم روزت مبارک(ازطرف بابامجتبی)
نفسِ من سلام. همه ی زندگی من سلام. عزیزترینم سلام
دو روز در سال هستش که بیشتر از سایر روزا با تو بودن و کنار تو بودن، و دادن یه شاخه گل رو به دستای قشنگت رودوست دارم. یکی از اونا روز تولدته – که می دونی همیشه چه ذوقی براش دارم، و سر به سرم میذاری و میگی انگار دوست داری زودتر پیر بشم! – و اون یکی هم روز مادر و روز زنه، که مطابق معمول از چند روز مونده بهش به این فکر میکنم اولین کسی باشم بتونم بهت تبریک بگم، و بتونم تا حدودی احساسم رو بهت نشون بدم. همیشه هم وقتی میبینی این تلاش رو با تکرار حرفایی که زیاد ازم میشنوی میخوام نشون بدم، میگی: «تو فکر میکنی اینا رو نمیدونم؟» و من باز کِیف میکنم از اینکه میدونی چقدر دوستت دارم.
امروز هم باز روز مادر، و روز زنه. امروز یه بار برات گفتم، و الان یه بار دیگه هم تکرار میکنم همهی روزا برام روز تو هست، اما حالا که یه روز بخصوص رو بصورت همگانی برای نشون دادن اهمیتش انتخاب کردن، یه شاخه گل رُز میگیرم، توی دستات میذارم، و وقتی میگیریشون، دستات رو توی دستام می گیرم و به لبام نزدیک میکنم، به چشای قشنگت زُل می زنم و دستای قشنگت رو میبوسم، و میگم خانوم گلم، خیلی دوستت دارم عزیزترینم. روزت مبارک گلی