معراجمعراج، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه سن داره

وبلاگ شخصي سيد معراج حسيني

زیارت قبول

1392/4/30 9:55
نویسنده : مامانی
250 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه عزیزانی که وب پسرم رو دنبال میکنند و معذرت میخام که انقد دیر به دیر آپ میشم. و ممنونم از همه کسانی که برام نظر میزارن و لی متاسفانه نمیتونم جواب بدم  ولی به زودی به همتون سر میزنم و جواب نظراتون رو میدم .

مرضیه جون مامان تیام جون از قبرس به زودی حتما بهت سر میزنم.

سلام گلکم عذر خواهی مرا پذیرا باش ،فقط همینو میتونم بگم...

به لطف خداوند و سعادت ما، سومین سفر معراج در سومین سال تولدتش به مشهد مقدس به خوبی و خوشی پایان یافت .

1392.04.14 روز جمعه ساعت 19.20 از راه آهن تهران حرکت کردیم به سمت مشهد مقدس .البته به پیشنهاد آقای پادشاه تصمیم گرفتیم با قطار بریم چون یه مدت همش میگفت : قطار چه جوریه، از کجا میره ، چی جوری میره؟

موقع رفتن معراج خیلی ذوق و شوق داشت چندروز قبل از سفر همش روز شماری میکرد و میگفت: مامی ، کی میریم با قطار چقد دیگه بخوابیم میریم و ...  و خیلی سوالات دیگه

راه آهن تهران

معراج میگفت  : مانی دارم ذوق میکنم نگاه کن و عکس بگیر

الهی بمیرم از ذوق و شوق قطار انقد میدویدی و شیطونی میکردی که آخر خوردی زمین و دوتا زانوهات زخم شد

شب رو تو قطار با رضایت به صبح رسوندی و با خوشحالی از خواب بیدار شدی و وقتی که رسیدیم مشهد وسایلامون رو گذاشتیم هتل و رفتیم زیارت امام رضا و نزدیک ظهر  سوئیت رو تحویل گرفتیم اولین کاری که کردی . رفتی تو اتاق و خودت رو انداختی رو تخت و گفتی: اینجا تخته منه مگه نه؟

واونجا خوابت برد

مجتبای عزیزم ، همسر مهربانم خیلی ممنونم از شما نازنین که به من خیلی کمک کردی و به تمام کارای معراج رسیدگی کردی که من بتونم راحت و هروقت که بخوام بتونم برم حرم. انشاالا که امام رضا همیشه کمکت باشه. سپاسگزارم همسرم

نزدیک هتل یه پارک بود که هروقت میرفتم حرم ، بابایی خوشگل شمارو میبرد اونجا


بابایی میگه وقتی که سرسره های بزرگ دیدی گفتی: من دیگه بزرگ شدم و اون کوچیکا واسه نی نی هاست

قربون شما پسر با عقل و شعورم  برم

البته به تقلید از بعضی بچه های بد و شیطون یه کارایی هم کردی....

یکروز موقع رفتن به حرم رفتیم به یکی از عکاسخانه ها و عکس انداختیم که عکس شما خیلی خوب شده

تیر 1392

مهر 1391

تیر 1390

 

هتل به حرم ـ حرم به هتل .  و قلقلک بازی . همین

معراج عاشق قلقلک بازیه. میره در گوشی به بابایی میگه حمله به مامان و یکدفعه حمله میکنند و قلقلک میدن. و یا تو گوش من میگه حمله به بابا حمله کنیم. و یک دفعه به بابا حمله میکنیم .

اینگونه گذشت ...

وقتی که از حرم میومدیم انقد خسته میشدی که می افتادی و خواب میرفتی

وقتی که میرفتیم حرم به تقلید از بابا شما هم لب حوض میرفتی و وضو میگرفتی

البته به هر حوضی که میرسیدیم میگفتی: بزارین وضو بگیرم دیگه


عزیزانم، زیارت قبول


عاشق این صحنه هستم و این عکس را مخصوص  دوستداران وب معراج گرفتم

شما قضاوت کنید

 ولی امان از بعضی کارات... بعضی وقتها موقع نماز جماعت تا میتونستی مهر های اطرافیان رو برمیداشتی

به یاد بچگیات و عشقت به لوستر این عکس رو انداختم

وقتی که از حرم میومدیم میگفتی : بزار کمی تو لابی استراحت کنم  ببینم چی میشه


موش موشی من انقد برای نوشابه خوردن خودتو لوس میکردی که نگو و نپرس فقط ببین

92.04.17 موقع برگشت راه آهن مشهد

میگه :  بزارین منم تمک کنم دیگه(کمک کنم)

موقع برگشتن معراج تازه پله رو کشف کرد

موقع برگشت خیلی اذیت کردی .خوب شد کوپه تنها در اختیار ما بود وگرنه ...

 

مجتبای عزیزم بسیار بسیار سپاسگزارم خیلی خوش گذشت .

 

اگه قابل بدونید نائب الزیاره همگی بودم ...  التماس دعا

 

خدانگهدار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)