زیارت قبول ...
پسر عزیزم پنجمین سفر سه نفریمون به خوبی و خوشی گذشت خیلی دوست دارم لحظه به لحظه شو برات بنویسم ولی خب نمیشه و سعی میکنم خلاصه ی سفرمون رو برات به یادگار بذارم صبح جمعه ساعت 6 حرکت کردیم به سمت فرودگاه مهرآباد و ماشین رو گذاشتیم پارکینگ. پرواز 91.07.21 ساعت 8.30 صبح بود که خدا رو شکر تاخیری نداشت داخل هواپیما شما کلی ذوق میکردی و تا آخر سفر فقط بیرون رو نگاه میکردی و با کلی ذوق و شوق میگفتی : هَوا هَوا آقِمون . ساعت 10 هم رسیدیم مشهد مقدس و تا ساعت 12 تو هتل مستقر شدیم روز اول کلا حرم بودیم (البته به جز موقع خوردن ناهار و شام)روز دوم که شنبه بود یه سر رفتیم مجتمع تجاری الماس شرق (که زیاد جالب نبود و فقط وقتمون هدر رفت )و بعد از اون رفتیم باغ و وحش وکیل آباد که باز هم شما کلی ذوق ذوقک شدی .و برای ناهار برگشتیم خونه مامانی کمی ناخوش شدم و فشارم افتاد فکر کنم به خاطر خستگی و کم خوابی بود. کمی استراحت کردیم و غروب دوباره رفتیم حرم و ... و صبح دوشنبه شما پیش بابایی بودی و مامان رفتم حرم و وقتی اومدم آماده شدیم که بریم فرودگاه .و ساعت 12.40پرواز بود و حدود ساعت 2 رسیدیم تهران ... این بود خلاصه سفر ما که از روی عکسها بیشتر توضیح میدم
راستی 07.19 دو روز قبل از سفر ما زن دایی نسرین عازم سفر کربلا شد . که شما میگی :
هَن دایی نَسی بَبَلا هَوا (یعنی زن دایی نسرین با هواپیما رفت کربلا)
موقع رفتن در فرود گاه مهرآباد که شما کلی اذیت کردی
پرواز رفت همنام پسرم بود : معراج
موقع رفتن فقط بیرون رو نگاه میکردی و کاری به چیز دیگه نداشتی.آسمون رو خیلی دوست داشتی
اینم عکس پسرم که به رسم همیشگی تو آتلیه می اندازن تا به یادگار بمونه
تو حرم شما اصلا کاری به ما نداشتی و به تنهایی به راهت ادامه میدادی
الهی قربونت برم که چه احساس قشنگی داری. خدا : پسرم رو همیشه صحیح و سالم نگه دار و همیشه لبش خندون باشه
آب سقا خانه گوارای وجودت عزیزمم
قربون نماز خواندنت برم نازگلی
اینجا هم ورودی لابی هتل بود که بابت هر ورود و خروج معراج باید روی این صندلی می نشست
البته به گفته خودش : هَندلی
لابی هتل 3تا آکواریوم خیلی قشنگ و بزرگ داشت که شما عاشق اونجا شده بودی
بزها کله شونو میزدن به نرده ها و شما دیگه تا آخر سفر می گفتی : بزی کله
در پایان روز خسته میشدی و دراز کش می افتادی .الهی قربون خستگیت برم فندوق مامان
انگار متوجه بودی که داریم از اون هتل میریم و روز آخر باچه دقتی ماهیها رو نگاه میکردی
قربون تیپت برم نازه خوشگلم
فرودگاه مشهد با چه دقتی هواپیماهارو نگاه میکردی
این هم از بلیط پسر گلم
این طرز اخم کردن هم تو سفر یاد گرفتی
خدایا مچکرم که دوباره شرایطی مهیا کردی که پسرم به پابوس امام رضا رفت
خدایا شکرت که صحیح و سالم به خانه برگشتیم
خدایا همه ی نینی ها رو صحیح و سالم به مقصدشون برسون
مجتبی جونم همسر عزیزم: از شما هم تشکر میکنم که ما رو به این سفر خوب بردی دست شما درد نکنه و مرسی که تو این سفر، خیلی خیلی بهم کمک کردی که بتونم یه دل سیر زیارت کنم