همه برگ ها آتش سرخ، همه شاخه ها شعله زرد
حریق خزان بود...
همه برگ ها آتش سرخ، همه شاخه ها شعله زرد
درختان همه دود پیچان به تاراج باد
و برگی که می سوخت، میریخت، می مرد
و جامی سزاوار چندین هزار نفرین که بر سنگ می خورد
من از جنگل شعله ها می گذشتم
غبار غروب به روی درختان فرو می نشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخه ها می گذشت
و سر در پی برگ ها می گذاشت...
قدم زدن در یک روز پاییزی
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد می زد
و برگی که دشنام می داد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز می کرد،
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی