معراجمعراج، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

وبلاگ شخصي سيد معراج حسيني

ما در تب داغ و غم تو میسوزیم

حسین ، کشته دیروز و رهبر روز است قیام اوست ، که پیوسته نهضت آموز است تمام زندگی او ، عقیده بود و جهاد اگر چه مدت جنگ حسین ، یک روز است . . .   سر به هوا نیستم اما   همیشه چشم به آسمان دارم حال عجیبی‌ست دیدن همان آسمانی که شاید تو چندی پیش به آن نگاه کرده باشی       ...
22 مهر 1394

مسافرت به اصفهان

به مناسبت عروسی خواهر عمو سعید ( دوست بابایی  ) تصمیم گرفتیم بریم اصفهان  هم عروسی و هم گردش میدان امام   باغ گلها   سی و سه پل بدون آب بدون صفاست....         ...
22 مهر 1394

روز کودک 94

به مناسبت روز کودک مهد برای شما نی نی ها و بقیه بچه ها جشن گرفته بود و بعد از جشن برنامه تئاتر هم داشتین....     پسر عزیزم ، بزرگ کودکم روزت مبارک   این خنده هایی که طعم عسل می دهد و قلب آسمان را آب می کند ، ای کاش همیشه در چهره ات باقی بماند ! ...
22 مهر 1394

بهترین گردش و تفریح معراج

سلام : چند روزی بود که به دنبال یک تفریح و سرگرمی مناسب برای گل پسرم بودم که بالاخره پارک دایناسورها رو انتخاب کردیم و روز جمعه 94/07/04 رفتیم . به نظر من این تفریح و پارک از یک مسافرت چند روزه بیشتر به معراج جونم خوش گذشت  میگین نه ؟؟؟ نگاه کنید....         پسر قوی من میره به جنگه اژدها   دایناسورهای متحرک و با صدا  چه مزه ای داشت وقتی دهانشون رو باز و بسته میکردن و صدای واقعی دایناسورهارو در می آوردن و ما هم روبروشون بودیم واقعا که خوش گذشت... ...
4 مهر 1394

دلتنگی معنی ندارد دلتنگی درد است....

من زیر باران ایستاده‌ام و انتظار تو را می‌کشم چتری روی سرم نیست می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد قطره‌های باران شماره کنم تو قبل از پایان باران می‌رسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان می‌رسد؟ مرا که ملالی نیست حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم نه از بوی یاس باران ‌خورده خسته می‌شوم نه از خاکی که باران ،غبار را از آن ربوده است. هر وقت چلچله برایت نغمه‌ی دلتنگی خواند و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا من تا آخرین فصل باران منتظرت می‌مانم ...   ...
31 شهريور 1394

♥♥♥حال و هوای مدرسه♥♥♥♥

          صبحی مادری برای بیدار کردن پسرش رفت. مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است. پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه. مادر: دو دلیل به من بگو که نمی خوای بری مدرسه. پسر: یک که همه بچه ها از من بدشون می یاد. دو همه معلم ها از من بدشون می یاد. مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه. پسر: مامان دو دلیل برام بیار که من باید برم مدرسه؟ *مادر: یک تو الآن پنجاه و دو سالته. دوم اینکه تو مدیر مدرسه هستی ..............   هنر انسان‌بودن و انسان‌ماندن، یک هنر منحصر‌به‌فرد است. ...
29 شهريور 1394

حال و هوای گریه هست...

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند                 نه باید ها مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره میکنم باشد برای روز مبادا اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هرچه باشد                روزی شبیه دیروز                            روزی شبیه فرد...
29 شهريور 1394

پاییزی را دوست دارم که بارانش، فقط برای شستن غمهای تو باشد..

زیر سایبون چشمات تو شبستون نگاهت یه جایی گوشه اشکات مچ عشقتو میگیرم بین پاییز و زمستون انتظار و نم بارون میون نامهربونی تا بخوای برات میمیرم تو آن فرشته ای که وقتی در فصل پاییز راه می روی برگ درختان انتظارمی کشند زود تر از دیگری پاهایت را بوسه بزنند . . . ...
29 شهريور 1394